جدول جو
جدول جو

معنی دربندان کردن - جستجوی لغت در جدول جو

دربندان کردن(پَ شُ دَ)
محاصره کردن. حصار کردن: بردن چند منجنیق و دربندان کردن حصار قوقه را. (تاریخ سیستان). آمدن بدر شهر غرۀ ربیع الاول هم در این سال و چهل روز دربندان کردن و شبیخون آوردن ازدرون شهر بر ایشان. (تاریخ سیستان). دربندان کردن قلعۀ برونج و خالی کردن قلعه را از مردم. (تاریخ سیستان). آوردن پسر امیر خلف و دربندان کردن ارگ به سال ششصد و بیست و چهار. (تاریخ سیستان). رجوع به دربندان شود، در تداول عوام، مسدود کردن همه درها. همه درها را بستن: چرا دربندان کرده اید
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ کَ دَ)
محاصره دادن. محاصره کردن. حصار دادن:
ملک الموت داده دربندان
حصن عمر ترا و تو خندان.
سنائی.
بر این منوال ایشان را دربندان می دادند و در محاصره بدان درجه مبالغه می نمودند. (ترجمه تاریخ اعثم کوفی ص 32). اگر اهل حصار بیرون آیند جنگ کند والا دربندان می داده باشد. (ترجمه تاریخ اعثم کوفی ص 75). رجوع به دربندان شود
لغت نامه دهخدا
(پَ اَ تَ)
در قید کردن اسیر و محبوس. (ناظم الاطباء). مقید کردن. محبوس کردن. زندانی کردن:
دربند مدارا کن و دربند میان را
دربند مکن خیره طلب ملکت دارا.
ناصرخسرو.
یکی آیینه و شانه درافکند
به افسونی به راهش کرد دربند.
نظامی.
زآنکه آوازت ترا دربند کرد
خویش او مرده پی این پند کرد.
مولوی.
، سد باب کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
کنایه از اعراض کردن باشد. (برهان) (انجمن آرا) (از آنندراج). رو برتافتن. (آنندراج).
- دندان بر چیزی کردن، کنایه از طمع و توقع و خواهش آن داشتن است. (از آنندراج).
، کنایه از مضایقه نمودن باشد. (برهان) (از آنندراج). دریغ داشتن. (آنندراج) :
از لب و دندان وی گر بوسه ای سازم طمع
لب چه بگشایم که با من او چه دندان می کند.
سراج الدین سگزی (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دندان کردن
تصویر دندان کردن
اعراض کردن، مضایقه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار