- دربندان کردن(پَ شُ دَ)
محاصره کردن. حصار کردن: بردن چند منجنیق و دربندان کردن حصار قوقه را. (تاریخ سیستان). آمدن بدر شهر غرۀ ربیع الاول هم در این سال و چهل روز دربندان کردن و شبیخون آوردن ازدرون شهر بر ایشان. (تاریخ سیستان). دربندان کردن قلعۀ برونج و خالی کردن قلعه را از مردم. (تاریخ سیستان). آوردن پسر امیر خلف و دربندان کردن ارگ به سال ششصد و بیست و چهار. (تاریخ سیستان). رجوع به دربندان شود، در تداول عوام، مسدود کردن همه درها. همه درها را بستن: چرا دربندان کرده اید
